ازدواج اجباری پارت 33
یونگی:چرا اینجوری می کنی؟
زل زدم به صحفه ی گوشی
که یونگی گوشی رو از دستم برداشت و با یک نگاه های خیلی بد و دارک بهم خیره شد
یونگی:میدونی کارت درست نیست؟
ا/ت:میدونم
یونگی:پاشو بریم خونه
ا/ت:نه
یونگی:سرنوشت قرار نیست اون دوتار کنار هم قرار بده
ا/ت:ما می تونیم سرنوشت و تغییر بدیم
یونگی:سرنوشت از قبل نوشته شده و تو نمیتونی جوهری که با هیچ چیز پاک نمیشه رو پاک کنی و متن و تغیر بدی
ا/ت:...
یونوی:بیا بریم
ا/ت:پس صحفه ی جدید می نویسم
یونگی:... چی
ا/ت:صحفه ی نوشتمو می کنم و می بندازمش دور چون می دونم متنم اشتباهه پس شروع می کنم به نوشتن متن درست
یونگی:خودت می فهمی که لاران و جیمین به هم احساسی ندارن
ا/ت:لاران جیمین و دوست داره
یونگی:تو از کجا می دونی
ا/ت:خودش بهم گفت
یونگی:لاران که آمریکا بوده چطوری جیمین و دیده
ا/ت :موقعی که میرفتن مدرسه
یونگی:اونا الان اونجا دارن عذاب می کشن
ا/ت:..
یونگی:ا/ت بجه بازی رو تمومش کن
بیا سوار شو
دوستان فردا امتحان دارم برای همین کم نوشتم
زل زدم به صحفه ی گوشی
که یونگی گوشی رو از دستم برداشت و با یک نگاه های خیلی بد و دارک بهم خیره شد
یونگی:میدونی کارت درست نیست؟
ا/ت:میدونم
یونگی:پاشو بریم خونه
ا/ت:نه
یونگی:سرنوشت قرار نیست اون دوتار کنار هم قرار بده
ا/ت:ما می تونیم سرنوشت و تغییر بدیم
یونگی:سرنوشت از قبل نوشته شده و تو نمیتونی جوهری که با هیچ چیز پاک نمیشه رو پاک کنی و متن و تغیر بدی
ا/ت:...
یونوی:بیا بریم
ا/ت:پس صحفه ی جدید می نویسم
یونگی:... چی
ا/ت:صحفه ی نوشتمو می کنم و می بندازمش دور چون می دونم متنم اشتباهه پس شروع می کنم به نوشتن متن درست
یونگی:خودت می فهمی که لاران و جیمین به هم احساسی ندارن
ا/ت:لاران جیمین و دوست داره
یونگی:تو از کجا می دونی
ا/ت:خودش بهم گفت
یونگی:لاران که آمریکا بوده چطوری جیمین و دیده
ا/ت :موقعی که میرفتن مدرسه
یونگی:اونا الان اونجا دارن عذاب می کشن
ا/ت:..
یونگی:ا/ت بجه بازی رو تمومش کن
بیا سوار شو
دوستان فردا امتحان دارم برای همین کم نوشتم
- ۹.۹k
- ۱۱ آبان ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط